زهرا زهرا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 روز سن داره

زهرا فرشته کوچک من

نی نی ها وقت خوابه

آخه من چی کار کنم از دست این مامان و بابا؟ دیشب من بعد از اینکه رفتم دستشویی خوب دوست نداشتم پوشک بشم و میخواستم همش بازی کنم. به من چه که ساعت 9:30 بود و مامان و بابا استرس گرفته بودند که من بخوابم. مامان فکر کرد یه ایده بزنه و رفت نی نی من رو آورد و گفت که میخواد پوشکش کنه و بعد لباسهاش رو عوض کنه و بخوابوندش. خوب من هم از این بازی خوشم اومد . تازه اون نی نی من بود نه نی نی مامان و بابا. من هم همش نی نیم رو پوشک کردم و خوابوندم. راست میگفت دیگه مامان وقت خواب نی نی رسیده بود دیگه. بعدش بابا منو صدا کرد که نی نی منو پوشک کنه( اما وقتی رفتم  پیشش دیدم میخواسته منو گول بزنه و منو بخوابونه. من هم گول نخوردم نی نی جونم رو هم بهش ندادم.!!!!...
23 آذر 1390

زهرا در حال عبادت

 این همون چادر نمازیه که مامن جون برام خریده بود. میبیند مثل فرشته ها شدم. حالا میریم به یک سجده طولانی   د.... من این زیر قایم شده بودم( از فواید دیگه این چادر اینه که میشه باهاش دالی بازی کرد) خوشا آنان که دائم در نمازند... ...
2 آذر 1390

من بلدم کتاب بخونم

مامان و بابا خیلی تلاش کردند که من به کتاب علاقه پیدا کنم. تو این یه مورد هم تلاش هاشون جواب داده. شاید هم عشق به کتاب در من ارثی باشه کی میدونه؟ خلاصه که صبح تا شب کتاب هامو می آرمو میدم که برام بخونند. اگر کسی هم نباشه خودم میخونمشون. حتی من برای عروسک هام هم کتاب میخونم. می بینید که... اینجاش خنده دار بود ، دارم میخندم. خرگوشه و سنجابه هم کنارم خوابیدند و دارند به قصه من گوش میکنند. ...
2 آذر 1390

نی نای نی نای

من چون خلاصه دختر خانوم هستم توی جشن دایی حسن نی نای نکردم اما وقتی برگشتم خونه مان جون کلی نی نای کردم. ...
2 آذر 1390